شعار «زن، زندگی، آزادی»
مقدم بر اینکه شعار فوق را درست یا نادرست بدانیم، مقدم بر اینکه آنرا کافی یا ناکافی قلمداد کنیم و ضعف یا قدرت آن را چه بدانیم، نخست باید بپذیریم و بر این واقعیت صحه بگذاریم که شعار «زن، زندگی، آزادی» برآمد آغازین خیزشی خودجوش و خلقالساعه بود، نه حاصل یک برنامهی عمل منسجم و آگاهانهی از قبل تعیّنیافته. و از آنجا که حد فاصل بین جنبشهای خودبخودی تا تحقق یک انقلاب را همواره یک پروسهی زنده و تکاملی در بر میگیرد که بر بستر آن «حرکت خودجوش» به «برنامهی عمل انقلابی» فرامیروید و بعبارتی خودانگیختگی به خودآگاهی مبدل میگردد، بنابر این، شعار مزبور را نیز باید محاط در همین محیط دانست.
اساسا هیچ انقلابی شستهرفته و یکباره به عمل درنمیآید. چرا که انقلاب نه حاصل یک رویداد بلکه محصول یک پروسه است؛ روندی تکاملی که همواره از خرد به کلان، و از کلی به کنکرت (یعنی مشخص) رشد میکند و تحول میآبد. و طیِ آن، نه فقط صفوف انقلابیون بلکه شعور و شعارهای آنان نیز رشد میکند، متحول میگردد و پالایش میآبد. شعار مزبور نیز قطعا در همین بستر محک خواهد خورد و دیر یا زود ظرفیتهای واقعیِ آن در جریان عمل بیشتر و بهتر معلوم خواهد شد. هرچند نخستین علائم آن از همین حالا بر همه آنها که نمیخواهند چشمشان را بر واقعیت ببندند بخوبی عیان است.
و اما وظایف چپ در قبال این شعار.
برخلاف برخی از «چپ»ها که از قرار منطبق با ضربالمثل «هر چه پیش آید خوش آید» سعی میکنند برای شعار مزبور توجیه تئوریک بتراشند، چپ باید با درایت و دوراندیشیِ انقلابی بر ضعفها و کمبودهای چنین شعاری دست بگذارد، در جهت اصلاح و غنا بخشیدن به آن گام بردارد و از این طریق، در روند مبارزات تودهها، آنگونه که شایسهی چپ است، نقش ایفاء کند و تأثیر کیفی بر آن بگذارد. حال آنکه، فرصتطلبی و پوپولیسم موجود در این دسته از «چپ» مانع از برخوردی مسئولانه و خردمند در قبال مبارزات تودهها گردیده و او را وامیدارد تا ناناش را به هر قیمت بر تنور داغ رویدادها بچسباند.
در برخورد نقادانه به این شعار اما، برای نمونه میتوان گفت که، حتی اگر شعار مزبور را بتوان منعکسکنندهی همه آنچه که همهی مردم ستمدیدهی ایران برای آن مبارزه میکنند بدانیم، خودِ این واقعیت که نگاه غیرطبقاتی(۱) و تفسیرپذیریِ نهفته در این شعار، راه را برای مخدوش کردن صف مردم از صف دشمنان قسمخوردهی آنان (از مجرای یک «همه با هم» ریاکارانهی دیگر) باز میگذارد و مرزبندیهای طبقاتی میان این دو نیروی آشتیناپذیر را لوث میکند به تنهایی کافیست تا بر لزوم شفافیت یافتن آن پا بفشاریم. بمجرد تحقق چنین امری، خواهیم دید که چطور همه آنها که امروز دغلکارانه سنگ دفاع از تودههای ستمدیدهی ایران را به سینه میزنند، همچون گذشته، نه فقط کر و کور میشوند، بلکه در مقابل آن خواهند ایستاد.
اما گذشته از این مطلب، همچنین باید به خاطر داشت که اساسا غیاب یک شعار ایجابیِ روشن در شرایط حاضر که بتواند جمیع نیروهای دخیل در انقلاب ایران؛ یعنی طبقهی کارگر و خردهبورژوازی تحت ستم(۲) در شهر و روستا، و منافع مشترک آنها را بدرستی نمایندگی کند خود انعکاس این واقعیت است که ما هنوز شاهد حضور یک طبقهی کارگر آگاه و انقلابی در این دور از خیزش تودهها نیستیم. و تا زمانی که این نیرو با صفتهایی که برشمرده شد در صفوف مبارزات فعلی حضور پیدا نکرده و جایگاه خودش را پیدا نکند، نه شعار ایجابیِ دیگری در کار خواهد بود و نه خبری از یک انقلاب اجتماعی.
واقعیت فوق، در عین حال و بنوبهی خود، این حقیقت را نیز یادآور میشود که برخلاف درک ذهنی و ایدئالیستیِ بخش وسیعی از «چپ» ما که سالها هم بر طبل آن کوبیده است، انقلاب ایران نه انقلابی بلاواسطه سوسیالیستی بلکه یک انقلاب دمکراتیک تودهئیست. واقعیتی انکارناپذیر که تجلیات آنرا به عینه اکنون داریم میبینیم (براستی که زندگی بهترینِ آموزگاران است).
بنابر این، ما در این انقلاب نه فقط با تکثر مطالبات مختلف طبقاتی روبرو هستیم بلکه همچنین و بموازات آن با تکثر نگاهها و آلترناتیوها هم مواجهایم. به همین خاطر هم هست که در جنبشهای خودبخودی سالهای اخیر یکجا شعار «نان، کار، آزادی» یا «نان، کار، مسکن، آزادی» طنینافکن میشود، یکجا هم شعار «زن، زندگی، آزادی» پا میگیرد. و این مطلب ابدا به معنای حقانیت یکی و عدم حقانیت دیگری نیست. خیر! بلکه بسادگی خصلتنمای انقلاب دمکراتیک تودهئی مردم ایران است. انقلابی که صدالبته سامانیابی و پیروزیاش منوط به یک جبههی متحد تودهئی تحت یک رهبری انقلابی است.
الف. بهرنگ
۷ اکتبر ۲۰۲۲
۱) این واقعیت را میتوان از زبان خود عبدالله اوجالان که شعار مزبور منعطف از افکار اوست، در مقدمهی کتاب ۵ جلدیاش بروشنی دید.
۲) بکارگیری صفتِ تحت ستم برای خردهبورژوازیِ ایران از این رو اهمیت دارد که بخشی از خردهبورژوازی در ایران عملا به نظام سرمایهداری حاکم در ایران پیوند خورده و حیاتاش به هستیِ رژیم وابسته است. چریکهای فدایی خلق این واقعیت را دههها قبل تشخیص دادند و مختصات و کارکرد آنرا در جزوهی «خردهبورژوازی و نقش آن در انقلاب» که در سال ۱۳۶۳ منتشر گردید توضیح دادند. امروزه این بخش از خردهبورژوازی بموازات عمر نظام حاکم گستردگی و تنوع هرچه بیشتری هم پیدا کرده است.