پرچم خونین سیاهکل
سیاست

تجلیل از رستاخیز سیاهکل یا بازار مکاره

بهمن‌ماه هر سال، با فرا رسیدن سالگرد رستاخیز سیاهکل، مطالب فراوانی از سوی افراد و جریانات مختلف منتشر میشود. چه دشمنان مردم و چه آنها که خود را دوست مردم میدانند هر یک به نوبه‌ی خود به توصیف این رویداد تاریخی میپردازند. دشمنان مردم طبیعیتا آنرا تکفیر میکنند— که البته چنین تکفیری نیز بسادگی قابل فهم است. اما در مقابل، عده‌ئی هم هستند که از سیاهکل و سیاهکلی‌ها «تجلیل» میکنند.

برجسته‌ترین نکته‌ئی که در صفوف «تجلیل»‌کنندگان از سیاهکل جلب توجه میکند این است که، به جز یک جریان سیاسیِ معین؛ یعنی چریکهای فدائی خلق ایران، هیچیک از سایرِ «تجلیل»‌کنندگان»، نه فقط از فلسفه‌ی وجودی و اصلِ حرفِ رزمندگان سیاهکل و جنبش مسلحانه‌ئی که با آن پا به عرصه‌ی وجود گذاشت دفاع نمیکنند، بلکه برعکس در رد و بر علیه آن سخن میگویند. بنابر این، باید پرسید که پس براستی آنها از چه «تجلیل» میکنند؟

«تجلیل»‌کنندگان» مزبور، بنابه گفته‌ی خود، از خصائل مبارزاتی و آمال و آرزوهای انسانیِ رزمندگان سیاهکل تجلیل میکنند؛ خصائلی نظیر جانفشانی، از خود گذشتگی، جسارت و شهامت، استقامت و پایداری، و آرزوی آزادی و سعادت برای توده‌های زحمتکش و ستمدیده‌ی جامعه. خصائل و آمالی که صدالبته در رزمندگان سیاهکل و در جنبش مسلحانه‌ئی که بدنبال آن بر سرتاسر جامعه تابیدن گرفت ‌فراوان بود و همین واقعیت اساسا آنها را زبانزد عام و خاص ساخته بود.

اما این برخورد «تجلیل»‌کنندگان» دچار ایرادات معرفتی است. به این معنا که در این برخورد، معلوم نیست که آیا اساسا بین خصائلِ مبارزاتی و آرمان‌های انسانیِ آن رزمندگان، و راه و مشیِ مبارزاتیِ آنان ارتباطی هم برقرار است یا خیر این دو بی‌ربط با یکدیگر و مستقل از هم وجود دارند؟!

و اگر بین ایندو رابطه‌ئی وجود دارد، ماهیت و مختصات آن رابطه چیست؟ آیا بروز آن خصائل و آن آرمان‌های انسانی- که آنها بخاطرش زندگانیِ خود را عاشقانه و بی‌دریغ فدا کردند- برآمد و نتیجه‌ی تفکرات و مشیِ مبارزاتیِ این رزمندگان بود؟ یا نه، اندیشه و مشیِ مبارزاتیِ آنها برآمد و نتیجه‌ی خصائل و آرمان‌خواهیِ آنان بود؟

اما در هر یک از این دو حالت نیز، ما باز با مشکلات دیگری روبرو میشویم بطوریکه: اگر خصلت‌ها و منش‌های مبارزاتیِ رزمندگان سیاهکل را نتیجه و معلول تفکرات و مشیِ مبارزاتیِ آن رزمندگان بدانیم (که در واقعیت امر نیز چنین رابطه‌ای بین آنها حاکم است) آنگاه چگونه میتوان از خصائل و آرمان‌های آن رزمندگان تجلیل کرد اما مبانیِ فکری و مشیِ مبارزاتیِ آنها را مردود شمرد؟!

و اگر برعکس، بیاییم و خصائل و آرمان‌های رزمندگان سیاهکل را عللِ انتخاب راه و مشیِ مبارزاتیِ آنها بدانیم، آنگاه باید پاسخ داد که پس چرا پرچمداران کار آرام سیاسی با چنین مشی و برنامه‌ی عملی مخالفند؟! مگر آمال و آرزوهای خود آنان (یعنی مخالفین مشیِ مسلحانه) نیز سعادت توده‌ها نبوده و یا نیست؟!

بعبارت دیگر، از هر زاویه به این برخورد نگاه کنیم با ایراد روبرو میشویم:

الف) اگر بین خصائل مبارزاتیِ رزمندگان سیاهکل و اندیشه و مشیِ مبارزاتیِ آنان رابطه‌ای قائل نشویم، آنگاه باید مشخص کنیم که پس خصائل مزبور (که مورد «تجلیل» قرار میگیرند) ناشی از چه بوده است؟

ب) اگر رابطه‌ی میان این دو را بپذیریم، باید معلوم کنیم این رابطه چیست و به چه معناست؟

پ) اگر خصائل مزبور را منعطف از مشیِ مسلحانه و نتیجه‌ی طبیعیِ آن بدانیم، آنگاه نمیتوان این خصائل را پاس داشت ولی اندیشه و مشی‌ئی که مولد چنین خصائلی بوده است را مردود شمرد!

ت) و اگر مشیِ مسلحانه‌ی رزمندگان سیاهکل را نتیجه و برآمد خصائل و آمال انسانیِ آنان بدانیم، آنگاه چگونه میتوان مشیِ مبارزاتیِ آن رزمندگان را رد کنیم و در عین خود را دارای همان آمال و آرزوهای انسانی یعنی رهایی و سعادت توده‌ها بدانیم؟!

واقعیت آن است که هر خط مشی و هر برنامه‌ی عملی، رفتارها و منش‌ها و بعبارتی فرهنگ خاص خود را تولید میکند. یعنی یک رابطه‌ی منطقی میان این دو وجود دارد؛ رابطه‌ئی که نمیتوان آنرا نادیده گرفت و یا مخدوش کرد. خصائل و آمال و آرزوهای انقلابیِ رزمندگان سیاهکل نیز از این قاعده مستثنی نیست. در نتیجه، نمیتوان آنها را بی‌ربط و مستقل از بنیان‌های فکری و مشیِ مبارزاتیِ آنان در نظر گرفت. آیا براستی آن رزمندگان بدون برخورداری از و اعتقاد به یک تئوریِ انقلابی (مشیِ مسلحانه) میتوانستند به رفتارها و منشی که بدان شهره گشته‌اند (یعنی به همان خصائلی که از آن «تجلیل» میکنیم) دست زنند؟ و یا برعکس، آیا آن رزمندگان بدون آن رفتارها و خصائل انقلابی میتوانستند با آن صلابت خیره‌کننده‌ای که دیدیم پرده‌های شب را از هم بدرند و افق تازه و روشنی در برابر دیدگان جامعه بیآفرینند؟ خیر! برای انجام چنین کارستانی آنها ضرورتا میبایست که جانفشانی میکردند، میبایست که از خود گذشتگی بخرج میدادند. میبایست که از تهور و دلیری برخوردار میبودند. میبایست سازش‌ناپذیر و ثابت‌قدم میماندند و… و در یک کلام، میبایست چریک فدایی خلق میبودند. و اینهمه، نشان از علم و آگاهیِ آنان به ضرورتها داشت. بدون علم و آگاهی به ضرورتها، آنها قطعا از خطر کردن، از جانفشانی و مقاومت، از تهور و دلاوری و از رویاروئی و از جنگ مسلحانه‌ی انقلابی با دستگاه سرکوب و ستم پرهیز میکردند درست مثل رفرمیستها و در رأس آنها حزب منفور «توده» که با عملکردهای سازشکارانه و خائنانه‌ی خود در طول حیات‌اش مظهر زبونی، مظهر تسلیم، مظهر بی‌شرمی و مظهر بی‌آبروئی در تاریخ سیاسیِ ایران بوده و هست.

با توجه به همه آنچه که گفته شد، اکنون میتوان به سوال آغازینِ این نوشته، یعنی دلایل «تجلیل» از سیاهکل از سوی کسانی که مشیِ مسلحانه‌ی رزمندگان سیاهکل را مردود میشمارند، پاسخ داد.

بطور خلاصه باید گفت که در وحله‌ی اول و از یکسو، با توجه به اثرات درخشان و غیرقابل انکار رزم رزمندگان سیاهکل و جایگاه ارزشمند و والای آن در تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانه و انقلابی در کشورمان، کمتر نیروی سیاسی بتوان یافت که مدعیِ رادیکالیسم باشد و عملا قادر به نفیِ تمامیتِ حرکت سیاهکل گردد مگر به قیمت اثبات حماقت و رسوائی. اما از سوی دیگر، میتوان با مخدوش کردن و تقلیل آن حماسه‌ی سترگ به حرکتی صرفا شورانگیز، و در حینِ به‌اصطلاح «تجلیل» از آن، به رد مبانیِ فکری و سرشتِ وجودی‌اش (یعنی مشیِ مسلحانه) پرداخت. و این درست همان هدفی‌ست که این «تجلیل»کنندگان دنبال میکنند. «تجلیل» از خصائل نیک آن رزمندگان از سوی اینان، در حقیقت فرصت و مجرایی‌ست برای مردود شماردن راه آنان، و این چیزی نیست جز بازار مکاره.

الف. بهرنگ

۲۵ فوريه ۲۰۲۲

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *