سیاست

طبقه‌ی کارگر ایران و احزاب «کمونیست»اش

توضیح: این مطلب چندی پس از خیزش توده‌ها در دی ۹۶ نوشته شد و نخستين بار در شهریور ۱۳۹۷ در فیسبوک درج گردید. اما با توجه به اینکه اساس بحث آن همچنان موضوعیت دارد، بازنشر میابد.

طبقه‌ی کارگر ایران اگرچه فاقد یک حزب کمونیست واقعی‌ست، اما شمار جریانهایی که خود را «حزب کمونیست» ایران مینامند کم نیست!

در اینجا قصد وارد شدن و پرداختن به مساله‌ی ضرورت حزب، و از آن مهمتر، قصد تشریح پروسه‌ی اجتماعی و چگونگیِ تشکیل یک حزب کمونیست واقعی در شرایط مشخص جامعه‌ی ایران مطرح نیست. این وظیفه را چریکهای فدایی خلق از همان آغاز مبارزه‌ی مسلحانه در دهه‌ی ۱۳۵۰ و بعدها نیز بنوبه‌ی خود در دوران پس از قیام بارها و در مقاطع مختلف تاریخ میهنمان بخوبی و با دقت طرح کرده و توضیح داده‌اند.

در اینجا موجودیت احزاب مزبور را بر زمینه‌ی مادی اجتماع قرار داده و آنها را بر بستر تحولات عینی و جاری در جامعه مورد سنجش قرار میدهیم. یعنی از اثر مادی و مابه‌ازای عملیِ آنها شروع میکنیم تا به هویت و اصالت آنها پی ببریم. بعبارت دیگر، آنها را نه آنگونه که مینمایند؛ یعنی نه بر اساس دعاوی‌شان بلکه بر اساس عملکردشان محک میزنیم: همان آموزه‌ای که مارکسیسم برای شناخت نسبت به هر پدیده‌ی اجتماعی در اختیار ما قرار میدهد.

درست ۳۵ سال از اعلام موجودیت «حزب کمونیست ایران» میگذرد. از آنزمان تا کنون چندین جریان دیگر نیز که همگی خود را «حزب کمونیست» میخوانند متولد گردیده است.

صرف‌نظر از اختلاف نظری و صفت‌هایی که هر یک از این احزاب برای خود قائل‌اند- نظیر «حزب کمونیست ایران»، «حزب کمونیست کارگری»، «حزب کمونیست کارگری-حکمتیست»، «حزب کمونیست کارگری ایران-حکمتیست (خط رسمی)»، «حزب کمونیست مارکسیست-لنینیست-مائوئیست» و غیره- همه‌ی این جریانها از یک وجه عین هم‌اند و آن اینکه: همگی فاقد اصالت‌اند.

عدم اصالت آنها نیز از این اصل شناخته شده و عدول‌ناپذیر نشأت میگیرد که یک حزب کمونیست واقعی حاصل پیوند ارگانیک میان روشنفکران انقلابی (و از طریق آنها، حاصل ترکیب آگاهی سوسیالیستی) با جنبش عمومیِ طبقه‌ی کارگر است. حال آنکه هیچ یک از احزاب یاد شده در بالا، حاصل چنین ترکیبی نبوده بلکه همگی، در بهترین حالت، تنها حاصلِ جمعِ جبری افراد و جریانهای روشنفکری هستند. آنها نه محصول پیوند روشنفکران انقلابی با مبارزات طبقه‌ی کارگر، بلکه حاصل اتفاق نظر بخشی از عناصر روشنفکری‌اند. پس در واقع، اینها تنها یک جزء از دو جزء اساسی حزب را- و البته آنهم بطور ناقص و غیرفراگیر- تشکیل میدهند و جزء دیگر، یعنی خودِ طبقه اساسا در این مجموعه غایب است. و درست به همین دلیل نیز این احزاب، صرف نظر از هر هیاهو و هر برنامه‌ی «بهتر»ی که ارائه دهند، همگی احزابی بی‌ارتباط با طبقه میباشند. با علم به واقعیت فوق براستی باید پرسید: آیا جدایی این احزاب از طبقه‌ی کارگر، بدترین و دردآورترین شکل جدایی از توده‌ها نیست؟!

در دوره‌ی قبل- یعنی پیش از طغیان اخیر محرومان و بانگ اعتلای انقلابی در سرتاسر کشور- نشان‌دادن و اثبات بی‌ربطی این احزاب به اصطلاح «کمونیست» با طبقه‌ی کارگر، و به عبارت دیگر، اثبات کاغذی‌بودن و قلابی‌بودن آنها صرفا در قلمرو مجادلات نظری جریان داشت و میگنجید، و خود این امر، تبعا محدودیت‌های خاص خود را در بر داشت بطوری که بحث‌های نظری در این حوزه میتوانست بی‌انقطاع پیش رود بدون آنکه عملا گشایشی در امور بوجود آید؛ بدون آنکه این مباحث مابه‌ازائی عملی در راستای تلاش برای فراهم‌آوردن شرایط لازم جهت دستیابی به یک حزب کمونیست واقعی در بر داشته باشند (هر چند، در همان حوزه‌ی نظری نیز چریکهای فدایی خلق در آثار مختلف خود به این موضوعات بدرستی پرداخته و سترونی و بی‌اصالتی این گونه احزاب را نشان داده‌اند).

اما اکنون، به یُمن طغیان محرومان؛ به یُمن شرایط ویژه و ارزشمندی که مبارزات خودجوش توده ها در سراسر ایران بوجود آورده‌اند، عملا فرصتی فراهم آمده تا مسایل نظری را اینبار از قلمرو مجادلات صرفا تئوریک بیرون آورده و آنها را بر بستر تحولات عینی در جامعه محک زده و مورد سنجش قرار دهیم. به این معنی که برای پی‌بردن به بی‌ارتباطی‌ این احزاب با طبقه‌ی کارگر- و بالطبع با کل جامعه- تنها کافی‌ست به «موقعیت» و به «نقش» و «تأثیر» این احزاب در شرایط کنونی توجه کرد تا بی‌ریشه‌گی این احزاب و بیگانگیِ آنها با طبقه‌ی کارگر را به عینه دریافت.

آیا غیر از اینست که این احزاب نه فقط در روند رشد و کانالیزه‌کردن تضادهای طبقاتی در جامعه نقش نداشته‌اند؛ یعنی نه فقط نقشی عامل در حرکت و تعرض طبقه‌ی کارگر نداشته‌اند، از آن نیز مفتضح‌تر، امروز حتی در شرایطی که خودِ طبقه و سایر زحمتکشان جامعه به حالت انفجاری رسیده‌اند، این احزاب از امکان و قابلیت هدایت و رهبری چنین جنبش خودجوش اما توفنده‌ای که در صحن جامعه سیال است نیز ناتوانند. چرا؟ چون رابطه‌ای ارگانیک با جامعه ندارند. بعبارت دیگر، رابطه‌ی آنها با جامعه نه فقط عمیق و گسترده نیست بلکه اساسا یکطرفه است، مصنوعی‌ست، خیالپردازانه است. ناهمخوانی آنها با مبارزات توده‌ها نیز ماهیتا از همین واقعیت ناشی میشود. نظاره‌گران حرفه‌ای و حرافی را میمانند اینها، که در بهترین حالت، برای جنبش خودبخودیِ توده‌ها هورا میکشند بی آنکه اثری بر حجم و شتاب و مسیر حرکت آن داشته باشند. از آنجا که این احزاب با جامعه در پیوند نیستند، از آنجا که در حیات جامعه نقش ندارند، عملا نیز باید خود را به کوچه‌ی علی چپ بزنند. واقعیت اینست که آنها حتی اگر بخواهند هم باز نمیتوانند در هدایت عملی مبارزات طبقه‌ی کارگر و دیگر زحمتکشان نقش داشته باشند. چرا که هیچ یک از این احزاب از ملزومات مادی و عملیِ انجام چنین کارستان خطیری برخوردار نیستند. رسوایی و مخمصه‌ای که این احزاب در مقطع کنونی و به لحاظ عملی در آن قرار دارند، در حقیقت، بازتاب واقعی و نتیجه‌ی منطقی ایرادات نظری برپاکنندگان چنین احزابی است. و این، چوبِ تنبیهِ تاریخیِ دیالکتیک واقعیات است که اکنون بر سر احزاب کاغذین فرود میآید. عرصه‌ی عمل، ایستگاه نهاییِ مبارزه‌ی ایدئولوژیک است. یا باید از «ماشین حرف» پیاده شد، راه صحیح مبارزه را عملا در پیش گرفت و عملا به پیشرو واقعی تبدیل شد، و یا با حرف و در حرف زیست.

در مواجهه با این تناقض باطنی، احزاب مورد بحث به روی‌گردانی و چشم‌پوشی از واقعیات عینی متوسل میشوند. به این معنا که علیرغم تغییر در شرایط عینی جامعه، آنها همچنان بر همان تاکتیک‌ها و بر همان شیوه از مبارزه پامیفشارند که در شرایط قبل- یعنی در شرایط عادی و غیرتوفانی- با آنها کار میکرده‌اند، عملکرد و تاکتیک‌هایی که حتی به فرض صحیح‌بودن در شرایط قبل، اکنون و بطور طبیعی نمیتوانند در انطباق با شرایط کنونی باشند. عمری‌ست که مشی مسلحانه‌ی چریکهای فدایی خلق را بطرزی کوته‌بینانه «مبارزه‌ی مسلحانه‌ی جدا از توده» جا میزنند. حال که خود توده‌ها به حالت انفجاری رسیده و به اشکال تعرضی و قهرآمیز مبارزه دست میزند، حال که توده‌ها فریاد «وای به روزی که مسلح شویم!» را سر میدهند چرا به آن پاسخ نمیدهند؟! اگر حتی یکی از این احزاب «کمونیست» واقعی میبود درمیافت که شرایط عینی جامعه گویای موقعیتی انقلابی‌ست و باید در جهت تسلیح توده‌ها گام برداشت و این نظام جهنمی، این جرثومه‌ی رنج و تباهی را با سازماندهیِ قهر انقلابیِ توده‌ها و بدست توانای آنان به زیر کشید. دریغا که چنین نیست.

طغیان توده‌ها در حقیقت طومار ترقه‌های تقلبیِ چنین احزابی را در هم پیچیده است- ترقه‌های تقلبی‌ای که در شرایط آرامشِ نسبی جامعه بی‌صدا میترکند، در شرایط اعتلای انقلابی، حتی اگر بخواهند هم- نمیترکند.

الف. بهرنگ

شهریور ۹۷

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *