سیاست

باز هم درباره‌ی شعار «زن، زندگی، آزادی»

در مطلب قبل تحت عنوان «شعار «زن، زندگی، آزادی» به چند نکته اشاره شد. در آنجا گفته شد که شعار مزبور بطور خلق‌الساعه مطرح شده و نه بر مبنای «یک برنامه‌ی عمل منسجم و آگاهانه‌ی از قبل تعیّن‌یافته»(۱). بعبارت دیگر، چه بسا، در نقطه‌ی دیگری از ایران، بفرض در ساری یا مثلا شیراز یا بجنورد، اصلا این شعار مطرح نمیشد و یا اصلا شعاری مطرح نمیشد تا کسی آنرا تکرار بکند و جنبشی خودبخودی سر برآورد. اساسا نفس و معنای خلق‌الساعه بودن هم همین است، یعنی از قبل مقرر نشده و محصول یک طرح از پیش تعیین‌شده نیست. در نتیجه، لزومی هم بر آن نیست که ما آنرا شعار استراتژیک انقلاب در ایران بدانیم— بویژه آنکه تنها آلترناتیو واقعی و قابل اتکاء برای حل معضلات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در جامعه‌ی ما نه یک انقلاب سیاسی بلکه یک انقلاب اجتماعی است، و شعار استراتژیک یک انقلاب اجتماعی منطقا باید سمت و سو و هویت اجتماعیِ مشخص داشته باشد تا بتواند صفوف خود را معین سازد.

واقعیت آنست که جامعه‌ی دربند ایران سالهاست که در حالت انفجاری بسر میبرد بطوریکه هر آن و در هر گوشه امکان انفجار خشم مردم موجود بوده است. هر بار از جایی و بر سر موضوعی از میان انبوهی از موضوعاتِ عدیده؛ از دردهایِ درمان‌نشده‌ی بیشمار، خشم فروخورده‌ی مردم سر ریز میکند، و چون ریشه و علت دردها هم مشترک است اغلب بخشی یا بخش‌های دیگری از مردم را نیز برمی‌انگیزد و با خود همراه میسازد. اینبار نیز بخش دیگری از مطالبات مردم تحت ستم ایران از زبان بخش دیگری از مردم (زنان و جوانان) فریاد زده شد و بواسطه‌ی پیوستگیِ دردها یکبار دیگر و همچون گذشته به همبستگیِ دیگر دردمندان منتهی گردید و به حرکتی دامن زد که همچنان پیش میرود.(۲)

در نوشته‌ی قبلی، در برخورد انتقادی به شعار «زن، زندگی، آزادی» با انگشت گذاشتن بر دو موضوع مشخص در روح این شعار— یعنی الف) دید غیرطبقاتی حاکم بر آن، که به ب) یعنی تفسیرپذیر بودن آن و در نتیجه به مخدوش شدن مرزبندی میان صف مردم و دشمنان مردم می‌انجامد— سعی شد تا به کسانی که از سر ناآگاهای و نه از روی فرصت‌طلبی و تزویر به این شعار دل بسته‌اند و آنرا بر سر دست میگیرند، تلنگری زده شود. البته روند خودِ واقعیت هم، خیلی زود و با برجستگیِ تمام نشان داد که باید صف را مشخص کرد و دیدیم که چطور تکرار شعار هوشمندانه‌ی مردم مبارز ایران یعنی «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!» صف مردمان را بروشنی از نامردمان تفکیک کرد— شعاری که هم ابررسانه‌ها آگاهانه از طرح آن خودداری میکنند و هم لات‌های سلطنت‌طلب تحمل شنیدنش را ندارند.

در بخش پایانیِ نوشته‌ی قبلی، همچنین بر این واقعیت تأکید شد که «انقلاب ایران نه انقلابی بلاواسطه سوسیالیستی بلکه یک انقلاب دمکراتیک توده‌ئی‌ست»(۳). و برای نشان دادن این واقعیت اشاره شد به تکثر مطالبات و نیز تکثر نگاه‌ها و آلترناتیوها. یعنی اینکه در مبارزه‌ی طبقاتی در جامعه‌ی ایران، ما با مسائل و مطالبات متعددی روبرو هستیم که تنها و منحصراً آمال و آرزوهای یک طبقه‌ی اجتماعی معین را شامل نمیشود بلکه مجموعه‌ئی از خواستها و نیازهای متنوع دیگر لایه‌های اجتماعی را نیز در برمیگیرد. البته این مطالباتِ متنوع و چندجانبه، در خلاء و بی‌ارتباط با یکدیگر بسر نمیبرند بلکه به اشکال مختلف در هم تنیده‌اند و عملا با دشمنی مشترک روبرو میباشند. با این وصف، نمیتوان ویژگی‌ها و ظرفیت‌های مشخص هر یک از این مطالبات را نادیده گرفت. برای مثال، برای اقشار میانی جامعه، برای یک فمینیست، برای یک فعال حقوق مدنی، برای یک فعال محیط زیست، یا برای نویسنده یا هنرمندی که میخواهد کارش را بدور از سانسور و محدودیت‌ها و بگیر و ببندهای دیکتاتوریِ حاکم در جامعه به پیش ببرد ضرورت نابودیِ نظام سرمایه‌داری میتواند الزامی و ارجح تلقی نشود. حال آنکه برای کارگران آگاه نابودی این نظام یک ضرورت حیاتی و اساسا تنها راه رهایی تلقی میشود. یا مثلا اگر برای بخش‌های وسیعی از مردم مشکلات مالی و معیشتی از اهمیت درجه‌ی اول برخوردار است و در واقع مساله مرگ و زندگی‌ست، برای بخش‌های دیگری از مردم، غم نان و غم بیکاری و غم بی‌خانمانی مساله‌ی مرگ و زندگی نیست. در نتیجه، نمیتوان یک بخش از مطالبات مردم را برحق دانست و یک بخش دیگر را فاقد موضوعیت قلمداد کرد چرا که همه‌ی این مطالبات واقعی و برحق‌اند. مبارزه برعلیه ستم مضاعفی که بر زنان وارد میشود به همان اندازه برحق است که مبارزه برای نان. و مبارزه برعلیه بیکاری و بی‌خانمانی به همان اندازه برحق است که مبارزه برای آزادی‌های فردی، اجتماعی و سیاسی. از اینرو، در پاراگراف آخر نوشته‌ی قبلی عنوان گردید که «به همین خاطر هم هست که در جنبش‌های خودبخودی سالهای اخیر یکجا شعار «نان، کار، آزادی» یا «نان، کار، مسکن، آزادی» طنین‌افکن میشود، یکجا هم شعار «زن، زندگی، آزادی» پا میگیرد. و این مطلب ابدا به معنای حقانیت یکی و عدم حقانیت دیگری نیست. خیر! بلکه بسادگی خصلت‌نمای انقلاب دمکراتیک توده‌ئی مردم ایران است. انقلابی که صدالبته سامان‌یابی و پیروزی‌اش منوط به یک جبهه‌ی متحد توده‌ئی تحت یک رهبری انقلابی است.»

حال بازگردیم به خودِ شعار «زن، زندگی، آزادی».

شعار «زن، زندگی، آزادی» بی‌شک زیبا و مجذوب کننده است اما در عین حال عمیقا غیرطبقاتی و لذا ایدئالیستی‌ست بویژه به عنوان یک شعار محوری آنهم برای ترسیم یک انقلاب اجتماعی— یعنی همان ضرورتی که جامعه‌ی دربند ایران برای رهایی به آن نیازمند است.

برای فهم غیرطبقاتی و ایدئالیستی‌بودنِ این شعار باید به منشأ و مبانی نظریِ آن رجوع کرد. در ذیل سعی خواهد شد تا هرچند بطور مختصر نگاهی به این مبانی بیاندازیم.

اگرچه پیشینه‌ی این شعار بطور مستقیم و مشخصاً به جنبش روژآوا در شمال سوریه بازمیگردد و با آن شناخته میشود، اما مبانی و فلسفه‌ی این شعار و خودِ جنبش روژآوا در واقع منعطف از نظرات عبدالله اوجالان (از بنیاگذاران PKK و رهبر فکری این جریان) میباشد؛ نظراتی که وی آنها را پس از دستگیری در سال ۱۹۹۹ و در شرایط حبس در زندان «امرالی» در ترکیه در کتاب پنج جلدی‌اش تحت عنوان «مانیفست تمدن دمکراتیک» فورموله و مکتوب نموده است. در این کتاب— که با کلامی «هومر»گونه و نثری شکوهمند به رشته‌ی تحریر درآمده و، با توجه به بیکرانگی و وسعت موضوعات مندرج در آن، تاریخ «ویل دورانت» را تداعی میکند— دگردیسی و تحول فکریِ اوجالان بروشنی قابل مشاهد است. اساسا خود او این تحول فکری را همچون امری خجسته که او را از «دگم»های مارکسیستی نجات داده است به خواننده اعلام میکند. برای مثال، وی در صفحه‌ی ۴۳ کتب مزبور می‌نویسد:

«تمامی رخدادهای مهم تاریخ، مراحل توسعه و ساختاربندی آن، به منزله‌ی اثر ذهنیت‌ها و اراده‌های مؤثر روی داده‌اند. یکی از بزرگترین خطاهای روش مارکسیستی این بود که بدون توسعه‌ی مؤثر انقلاب در حوزه‌های ذهنیت، از پرولتاریایی که روزانه تحت سرکوب و استثمار است، انتظار برساخت‌های اجتماعی داشت. مارکسیست‌ها نتوانسته‌اند درک نمایند که پرولتاریا، برده‌ای است که مجددا به تصرف درآمده. مارکسیست‌ها، خود به ورطه‌ی سفسطه‌ی کارگر آزاد گرفتار شدند. نتیجه‌ی مارکسیسم و سایر خطاها را همگان میدانیم.»

یا در صفحه‌ی ۱۸۵ مینویسد که: 

«شکی در این نیست که مارکس یکی از شخصیت‌هایی است یا میخواست باشد که خواهان گره‌گشایی و درک مقوله‌ی کاپیتالیسم و رهایی از آن بوده. اما این نگرش مورد پذیرش عموم است که جنبش‌های تحول‌خواه و بسیار وسیع اجتماعیِ ملهم از نظریات مارکس، نتوانستند از نقش بهترین خدمتکاران کاپیتالیسم فراتر روند. از این نظر، آشکار است که به یک مرید نادان مارکسیست مبدل نخواهم شد.»

سرتاسر کتاب اوجالان— که از بخش‌های متعددی تشکیل شده که او از آنها تحت عنوان «دفاعیات»اش نام میبرد— مملو است از حمله به مارکسیسم(۴)، بطوریکه گویی «دفاعیات» او بر مبنای «رد مارکسیسم» تنظیم گردیده و در حقیقت کیفرخواستی‌ست برعلیه مارکسیسم! براستی عجیب هم نیست که این کتاب با استقبال آتشین و بی‌شائبه‌ی روشنفکران ضدمارکسیست و غیرمارکسیست در سراسر جهان روبرو گشته و همراه با توصیف‌ها و تمجیدهای مشعشع آنان به چندین زبان ترجمه و بر سر دست گرفته شده و در عین حال مایه‌ی دلگرمیِ بسیاری از فعالان حقوق مدنی، فعالان حقوق بشر، فعالان حقوق زنان، فعالان محیط زیست، فعالان فرهنگی و روشنفکران و دانشگاهیان در سطح بین‌المللی گردیده است.

اوجالان در رد انقلاب برعلیه مناسبات موجود از طریق تسخیر قدرت سیاسی و سپس ساختن مناسبات نوین مینویسد:

«به‌ویژه جریانات سوسیالیستی رئال و جریانات رهایی‌بخش ملی به سبب رویکردهای قدرتگرایشان (قدرت و حتی دیکتاتوری پرولتاریایی به‌جای قدرت بورژوایی؛ رویکردهای قدرتگرای ملی به‌جای مدیریت‌های استعمارگر و مزدور)، تراژیکترین اشتباهات تاریخی را مرتکب گردیده … این جریان و جریانهای مشابه که میتوان آنها را نوعی نگرش و اقدامات مبتنی بر ساقط‌ نمودن قدرت و دولت و ساخت نمونه‌های نوینی به‌جای آن نیز نامید، نیروهایی هستند که در امر غرقه‌ساختن جامعه در میلیتاریزاسیون، از دست دادنِ کیفیت سیاسی و شکست در مبارزه‌ی دموکراتیک، بیشترین مسئولیت متوجه آنهاست. آنهایی که چنین رویکردی دارند، حدود دویست سال است که با دستان خویش، پیروزی را در سینی ‌زّرین نهاده و به دولت ـ ملِت هژمونی‌گرای کاپیتالیستی پیشکش نموده‌اند. آنارشیستها و برخی جنبشهای دیرهنگام‌تر پست‌مدرنیستی، فمینیستی و اکولوژیستی به‌همراه دیگر جوامع مدنی و نگرشهای چپگرا، در این خصوص دارای موقعیت بهتری میباشند.» (صفحه‌ی ۵۹۳)

وی در صفحه‌ی ۴۷۳ مینویسد که مارکسیسم به بیماری گرایش به پوزیتیویسم دچار است و «بیماری علمگرایی مانع از آن گشته که آنالیز جامعه‌ی تاریخی را به‌گونه‌ی دامنه‌دارتری انجام دهد.» و نیز در صفحه‌ی ۶۱۵ در برخورد به خط مشی و عملکرد انقلابهای سوسیالیستی مطرح میسازد که «جنبشهای فمینیستی، اکولوژیستی و فرهنگی همچون مانعی در برابر مبارزات طبقاتی دیده شده‌اند.»

اوجالان در صفحه‌ی ۱۰۶۴ مینویسد:

«تلقی سوسیالیسم به‌عنوان جامعه‌ای که همیشه از طریق انقلابها و جنگها میتوان به آن رسید نیز اشتباه است. بدون شک هنگامی که شرایط ایجاد شوند، جنگها نیز جهت دگرگونیها و تحولات انقلابی امکانپذیرند. اما سوسیالیسم تنها به‌معنای انقلاب نیست؛ بلکه مشارکت دموکراتیک در جامعه و حیات آگاهانه و ُکنش‌مند در برابر کاپیتالیسم میباشد. گفتن اینکه «انقلاب صورت خواهد گرفت، سپس حیات سوسیالیستی شکل میگیرد»، نوعی خودفریبی است و خود را به آغوش انتظاراتی بیهوده افکندن.»

بنابه عقیده‌ی اوجالان، تاریخ جامعه‌ی بشری پُر است از انواع ستم و یکی از آنها هم ستم طبقاتی‌ست. لذا، از دید او، حل انواع ستم منوط به حل ستم طبقاتی نیست. اوجالان «تحلیل طبقاتی» را اصولا تنگ‌نظری قلمداد میکند و در مقابل معتقد است که باید فرد و فردیت لایه‌های مختلف اجتماعی را اساس و نقطه‌ی عزیمت قرار داد و از طریق همگراییِ «سیاسی‌اخلاقی» (وحدت ضمن تفاوتمندی) میان افراد (در درون یک فدره) برای برقراریِ نوعی آرمانشهر کلان (در یک کنفدراسیون) همت نمود.

نقد همه‌جانبه و تمام و کمال نظرات اوجالان— بویژه بخاطر وسعت و دامنه‌ی مطالبی که او در این کتاب ۱۴۳۷ صفحه‌ئی مورد بحث قرار داده— در یک نوشته‌ی چند صفحه‌ئی نمیگنجد، اما گرایش عمومی و اصل حرف اوجالان را میتوان اینگونه خلاصه کرد: سنگ‌بنای نظرات اوجالان، همانگونه که پیشتر گفته شد، بر رد مارکسیسم و رد سرلوحه قرار دادنِ مبارزه‌ی طبقاتی از سوی مارکسیستها بنا گردیده است. از دید اوجالان نقطه‌ی عزیمت یا مسیر درست تغییر جهت ساختن دنیایی متعالی، نه در تغییر جامعه از طریق انقلاب بلکه برعکس در فرد و در متحول شدن او نهفته است. بزعم اوجالان، هنگامی که فرد، خود و ایده‌آل‌های خویش را شناخت آنگاه میتواند با دنبال کردن یک سیاست اخلاقی پایه‌های «تغییرات مشروع» در جامعه را پی‌ریزی کند.

ویژگیِ مانیفست ایدئالیستیِ اوجالان برای ساختن دنیایی بهتر، در واقع شباهت زیادی به سخنان مجذوب‌کننده‌ی «گوروها» دارد که انسانهای دردمند را دنبال نخود سیاه میفرستند و آنها را با سخنان عارفانه‌ی خود مشغول میکنند: «حقیقت»، عشق است و «عشق» نیز حیات آزاد! (صفحه ۴۶)

آنچه که تا اینجا گفته شد اگرچه همه‌ی گفتنی‌ها را شامل نمیشود اما همینقدر کافی‌ست تا بتوان نحله‌های معین فکری و فعالیت‌های اجتماعیِ معینی که در مانیفست آقای اوجالان صندلیِ ویژه برایشان تدارک دیده شده را بازشناخت.

به نظر من، در شرایط کنونی که ما با افت و عقبگرد جنبش کمونیستی— بمثابه تیزبین‌ترین، قاطع‌ترین و قابل‌اتکاءترین دشمن نظام سرمایه‌داری— روبرو هستیم تمامیِ لایه‌های اجتماعیِ تحت ستم در جامعه‌ی سرمایه‌داری در معرض افکار و راه‌کارهای انحرافی و سترونی قرار دارند که بطور بالقوه میتوانند انرژی مبارزاتی در جامعه را دست‌کم برای دوره‌ئی به خود مشغول نمایند. نظرات اوجالان یکی از این افکار و راه‌کارهای انحرافی‌ست. چرا که مبارزه برعلیه شرایط موجود بدون درک طبقاتی، ایدئالیستی و به قول معروف «آب در هاون کوبیدن است».

الف. بهرنگ

۱۷ اکتبر ۲۰۲۲


۱) یعنی اینکه نه کسانی که این شعار را ابتدا در سقز سر دادند از پیش میدانستند که دیگرانی هم بعدا آنرا در تهران سر خواهند داد و نه آنها که این شعار را در تهران سر دادند از قبل منتظر شنیدن چنین صدایی بودند و یا میدانستند که آنرا بعدا دیگرانی هم تکرار خواهند کرد. و درست از اینروست که جنبش‌هایی که اینگونه شکل میگیرند را جنبش‌هایِ خودبخودی (خلق‌الساعه)  مینامند. اینکه این شعار پیشینه‌ی معین و بنیان‌های فکری مشخص خود را داراست در اینجا مورد نظر نیست. در اینجا آنچه مورد نظر است خودبخودی بودنِ طرح این شعار مطرح است.

۲) همانطور که میدانیم خیزشِ خودبخودیِ اخیر را دو گروه مشخص اجتماعی یعنی زنان و جوانان رقم زدند. از این دو گروه، زنان که بیش از نیمی از جمعیت جامعه را تشکیل میدهند از مجموعه‌ئی از حقوق محرومند که از حجاب اجباری تا استثمار مضاعف نیروی کار زنان را در برمیگیرد. بخش دیگر یعنی جوانان را هم باز زنان جوان و در کنار و همراه با آنان مردان جوانی تشکیل میدهند که آنها هم بنوبه‌ی خود و بعنوان «جوانان» جامعه از مجموعه‌ئی از حقوق محروم‌اند که از حقوق و آزادی‌های فردی تا حقوق سیاسی‌اجتماعی را شامل میشود. ناگفته پیداست که این زنان و جوانان در خلاء بسر نمیبرند بلکه به همان لایه‌های اجتماعی تعلق دارند که تحت ستم‌اند؛ یعنی کارگران و دیگر اقشار محروم و رنجدیده‌ی ایران. و از آنجا که تمامیِ این گروه‌های اجتماعیِ محروم و ستمدیده با دشمنی مشترک روبرو هستند جنبش‌های خودبخودی و خودجوشِ هر یک از این گروه‌ها نیز بطور طبیعی به همگرایی میان آحاد ستمدیدگان می‌انجامد. البته باید بخاطر داشت که تمامیِ این گروهای اجتماعی و لایه‌های طبقاتی در جامعه نه مطالبات همگون و واحد دارند، و نه به یک شکل می‌اندیشند و یا از یک زاویه‌ی واحد مسایل را ارزیابی میکنند. یکی از دلایل ضرورت یک رهبریِ انقلابی بر صفوف و مبارزات توده‌های مردم هم  همانا شکل‌بخشیدن به یک درک و استراتژی واحد و کانالیزه‌کردنِ تمامیِ جویبارهای خشم و اراده‌ی توده‌ئی در یک مسیر انقلابی‌ست.

۳) در توضیح این مطلب، بطور مختصر و فشرده میتوان گفت که تحت حاکمیت درازمدت مناسبات نواستعماری و نظام سرمایه‌داریِ نشأت‌گرفته از آن در ایران، جامعه‌ی ما از مهمترین ملزومات یک انقلاب سوسیالیستی— یعنی سطح بالایی از توسعه‌ی اقتصادی و وجود نسبیِ دمکراسی و آزادی‌های سیاسی— شدیداً محروم  مانده است. در نتیجه ما با انبوهی از مسایل و مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روبرو هستیم که انقلاب سوسیالیستی منوط به حل آنهاست. در عین حال و تحت تأثیر واقعیات فوق، انقلاب در ایران— چه به لحاظ ترکیب طبقاتیِ نیروهای دخیل در آن و اهداف و مطالباتی که این نیروها دنبال میکنند، و چه از نظر افق‌های سیاسی‌اجتماعیِ ناهمگون و سیاستهایی که این نیروها برای رسیدن به اهداف و خواستهای طبقاتی‌شان دنبال میکنند— با مسایل متعددی روبروست که حل و فصل آنها نه یکباره بلکه تنها در جریان مبارزه‌ی مشترک و طولانی این نیروها برعلیه دشمن واحدشان (یعنی امپریالیسم و سرمایه‌داری وابسته به آن) ممکن و دست‌یافتنی‌ست.

اینها و مسائل مختلفی از این قبیل، برقراری سوسیالیسم در ایران را به افقی نه در آستانه بلکه در دور دست مبدل میسازند. واقعیت آنست که از یکسو انقلاب دمکراتیک توده‌ئی در ایران پیش‌شرط و لازمه‌ی برقراریِ سوسیالیسم در ایران است و از سوی دیگر، انقلاب دمکراتیک توده‌ئی در ایران تنها با جهت‌گیری و حرکت بسمت سوسیالیسم میتواند پیروز گردد، و امکان و اسباب سعادت توده‌ها را فراهم سازد. از اینرو، رهبریِ انقلابیِ طبقه‌ی کارگر در این انقلاب، اساسی و حیاتی‌ست. هژمونیِ انقلابیِ طبقه‌ی کارگر تنها راه برون‌رفت از منجلاب کنونی است و هیچ نیرویِ اجتماعیِ دیگری جز این طبقه قادر به انجام چنین امری نیست. چرا که همه‌ی راه‌های دیگر به همین منجلاب ختم خواهد شد.

۴) اوجالان حداقل در یکصد مورد، مارکسیسم و جنبش سوسیالیستی الهام‌گرفته از آنرا محکوم و مردود میشمارد.

Leave a Reply

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *