میوهئی عجیب میدهند اینجا صنوبران در جنوب
هم برگها غرقه به خون و هم ریشهها در خونِ جنوب
پیکرهای سیاهان بدار آونگ در نسیمِ جنوب
میوهئی غریب معلق مانده بر دارِ صنوبر در جنوب
منظرهئی مُنزه از جنوبِ بی ریا و پاک
چشمها از کاسهها بیرون و دهانها چاک چاک
عطرِ گلِ همیشه بهار شیرین و شادمان
وانگه بوی بدنهای سوخته ناگهان
و این هم میوه
میوهئی تا بکاوند کلاغان به منقارها
میوهئی تا بچینند سیلِ بارانها
میوهئی تا ببلعد باد در گردابها
میوهئی تا بخشکاندش آفتاب از گرما
میوهئی تا فرو ریزند درختان بر زمین
حاصلی عجیب از خرمنی بس تلخ در این سرزمین
ترجمه: الف. بهرنگ
RANGE FRUIT
Abel Meeropol
Southern trees bear strange fruit
Blood on the leaves
and blood at the root
Black bodies
swinging in the southern breeze
Strange fruit
hanging from the poplar trees
Pastoral scene of the gallant south
The bulging eyes and the twisted mouth
Scent of magnolias, sweet and fresh
Then the sudden smell of burning flesh
Here is fruit
For the crows to pluck
For the rain to gather
For the wind to suck
For the sun to rot
For the trees to drop
Here is a strange and bitter crop